شناخت حقيقت ايمان از جمله مسائل مهم كلامى اديان بزرگى چون اسلام و
مسيحيت بوده است ومتكلمان درطول اعصار متمادى در پى يافتن پاسخى مناسب
براى پرسشهاى اين حوزه بوده اند، پرسشهايى مانند: گوهرايمان چيست؟ چگونه
به وجود مى آيد؟ عناصر آن كدام است؟ رابطه ايمان با خردورزى چيست؟ نتايج
فردى و اجتماعى ايمان كدام است؟ و…
دانشهاى تجربى و مكتبهاى فلسفى در موارد بسيارى، ايمان دينى را به نقد و
بررسى نشسته اند و مرزبانان قلمرو ايمان، در هر عصرى متناسب با پرسشهاى
مطرح شده، درپى رفع ابهامها و پاسخگويى به پرسشها برآمده اند و امروز نيز
به خاطر فزونى اظهارنظرهاى علمى وفلسفى در زمينه ايمان و حقيقت وكاركردهاى
آن، بيش از هر زمانى نيازمند دقت درمعناى ايمان و شناخت حقيقت آن هستيم
وچه شايسته تر كه اين تأمّل و تحقيق، بر اســاس متن وحى و با استنـاد به
كتـاب الهى
باشد، پيش ازآن كه به اين پژوهش روى آوريم، مى بايست از آراى گوناگون در زمينه ايمان آگاه شويم و سپس پرسشهاى كهن ونو را بشناسيم.
درباره حقيقت و گوهر ايمان دينى نظريات مختلفى از سوى انديشمندان مسلمان مطرح شده است كه مهم ترين اين نظريات به اجمال چنين اند:
1. ايمان، اقرار زبانى به خداوند و دين اوست، هرچند كه خود در قلبش به كفر معتقد باشد (نظريه محمد بن كرّام سجستانى). 1
2. ايمان، معرفت به قلب و اقرار به زبان است، واعمال، جزء ايمان محسوب نمى شوند، ولى راههاى ايمان هستند (نظريه عده اى از فقهاء). 2
3. ايمان، عبارت است از معرفت به قلب، اقرار به زبان وعمل با جوارح واعضا.3
4. ايمان، همان تصديق قلبى است، يا تصديق قلبى واقرار زبانى. براساس اين نظريه، عمل، داخل درحقيقت ايمان نيست (نظريه مرجئه).
(مرجئه) بر اساس اين تعريف، امور زير را نتيجه گرفته اند:
الف) ايمان، نه زياد مى گردد و نه كم، چرا كه تصديق، دائر مدار وجود و عدم است.
ب) مرتكب گناه كبيره به حقيقت مؤمن است، چرا كه تصديق قلبى يا اقرار زبانى در اتصاف به ايمان كافى است.
ج) مرتكب گناه كبيره در آتش مخلّد نخواهد بود، هرچند كه توبه نكند. و نمى
شود به طور قطع درمورد او به عذاب و كيفر اخروى حكم كرد، چون ممكن است
مشمول عفو خداوند باشند. 4
مرجئه درچگونگى ايمان اختلاف كرده اند و دوازده فرقه ازاين اختلاف پديد آمده اند.5
1. گروهى از مرجئه براين پندارند كه ايمان، عبارت است از شناخت خدا و
پيامبرانش و شناخت همه چيزهايى كه از سوى او آمده است وجز شناخت خدا،
اقرار به زبان و پذيرش به دل، دوستى پيامبر، بزرگ داشتن خدا و رسول، ترس
از آن دو و اجراى عبادات، چيزهايِ ديگر دخالتى در حقيقت ايمان ندارند.
(جهم بن صفوان)، يكى از مرجئه گفته است: هرگاه آدمى به معرفت خدا رسد و
سپس با زبان به انكار او پردازد، كافر نمى شود، زيرا ايمانش كاهش و افزونى
نپذيرد.
2. برخى ديگر از مرجئه، ايمان را تنها شناخت خدا و كفر را جهل به او
دانسته اند، اگر كسى بگويد خدا سه گانه است، كفر نيست، با اين همه اين
سخن، جز كافر بر زبان نراند. اينان ايمان به خدا را با ايمان به پيامبر
درنمى آميزند، اما مى گويند كسى كه پس از دعوت پيامبر بدو ايمان نياورد،
به خدا ايمان نياورده است.
3. پيروان (يونس سمرى) معتقدند كه ايمان، معرفت خدا واخلاص و عبادت اوست كه عبارت است ازترك استكبار در برابر خدا و دوست داشتن او.
4. فرقه ديگرى ايمان را مجموع معرفت و اطاعت و محبت دل واقرار زبان بر
يگانگى و بى همتايى خدا مى دانند. بنابر اين ديدگاه، هريك از خصلتهاى
يادشده، به تنهايى نشانه ايمان نيست.
5. پيروان (ابوثوبان) ايمان را اقرار به خدا و رسول او دانسته اند
ومعتقدند كه انجام يا ترك اعمال شايست يا ناشايست درنظر فرد، هيچ يك نشانه
ايمان نيست.
6. به گمان گروهى، ايمان، معرفت خدا و رسول و فرائض وتكاليف اوست با اخلاص
و عبادت و اقرار زبان. واگر كسى به يكى ازاين اركان جاهل باشد يا براو
حجتى اقامه گردد تا بشناسد اما به زبان اقرار نكند، كافر است. اينان بر
اين پندارند كه مجموعه اين خصال ايمان است. اين فرقه ترك هريك ازخصلتها را
گناه مى پندارند، با اين همه بر اين باورند كه آدمى با ترك خصلتى، كافر
نمى گردد.
7. پيروان (غيلان) بر اين پندارند كه ايمان معرفت ثانوى است به همراه محبت
و فروتنى وگواهى به آنچه از سوى خدا و رسولش آمده و معرفت نخستين از روى
اضطرار است نه اختيار، و نشانه ايمان نيست.
8. از فرقه هاى مشهور (مرجئه) پيروان (محمد بن شبيب) بوده اند كه مى
پنداشته اند: ايمان تصديق خدا ومعرفت به يگانگى و بى مانند اوست و نيز
تصديق به پيامبران و رسولان خدا و بدانچه از سوى او بر مسلمانان فرود آمده
يا از پيامبر روايت شده است. طاعت، يكى از شرايط ايمان است و شرط ايمان،
به جا آوردن تمام شرايط ايمان است، نه جزئى ازآن.
9. حنفيه، پيروان ابوحنفيه براين نظر بوده اند كه: ايمان شناخت خدا، رسول و شريعت اوست، بدون هيچ تفسير و تأويل.
10. يكى از فرقه هاى مرجئه به (تومنيّه) يا (معاذيه) مشهورند. پيروان
(ابومعاذ تومنى) براين گمان بوده اند كه ايمان، حالتى است كه آدمى را
ازكفر نگه دارد ومجموعه خصلتهايى است كه نداشتن همگى يا يكى از آنها،
نشانه كفر است.
11. (مريسيه) پيروان (بشر مريسى) گويند: ايمان جز (تصديق) چيزى ديگر نيست
ودر لغت هم بدين معنى آمده است. و هرچه به تصديق نيايد، ايمان نيست.
اينان، ايمان را تصديق دل و زبان باهم دانسته اند.
12. (كرّاميه) پيروان (محمد بن كرّام) پندارند: ايمان اقرار و تصديق با
زبان است و معرفت قلب يا هرچيز ديگرى جز اقرار زبانى را شرط ايمان ندانسته
اند و در نظر ايشان، كفر، تنها انكار خداوند با زبان است.
5. ايمان، عبارت است ازخصلتهاى نيكو كه چون در فردى جمع شود، آن فرد مؤمن
ناميده مى شود. معتقدان به اين نظريه مى گويند، اين واژه نامى است
دربردارنده مدح و ستايش، اما فاسق كسى است كه اين خصلتهاى نيكو در او
نبوده و استحقاق نامى را كه متضمن مدح باشد، به دست نياورده است و به همين
سبب مؤمن خوانده نمى شود. از سوى ديگر او كافر محض هم نيست، زيرا اداى
شهادتين و ديگر اعمال خير از او سر مى زند و علتى و دليلى براى انكار آن
نيست. (نظر واصل بن عطا از بزرگان معتزله).6
6. ايمان، عبارت از انجام همه طاعات است، خواه واجب وخواه مستحب وهمچنين دورى گزيدن از زشتيها. 7 (ديدگاه ابوالهذيل واصحاب او)
7. ايمان، همان پايبندى به چيزهايى است كه خداوند بر بندگان خويش واجب
ساخته و شامل مستحبات نمى شود. هر يك از امورى كه خداوند بر بندگانش واجب
ساخته، هم بخشى از ايمان به خدا وهم خود ايمان به خداست. 8 (ديدگاه محمد
بن عبدالوهاب جبّائى و ابوهاشم جبّائى)
8. ايمان، تنها تصديق به خداوند است. 9 (اشعرى)
بغدادى مى گويد: اشاعره درمورد ايمان و تفسير آن اختلاف كرده اند ودراين مورد سه نظريه را ابراز داشته اند.
الف. ابوالحسن اشعرى گفته است: ايمان به خدا و رسولان او(ع) تنها عبارت
است از تصديق اخبارى كه مى دهند واين تصديق وباور جز با معرفت آن (يعنى
شناخت درستى آنچه باور دارند) حاصل نمى شود. از ديدگاه او، كفر، همان
تكذيب، يعنى دروغگو خواندن خدا و رسولان او است. 10
ب. عبداللّه بن سعيد عقيده داشت كه ايمان عبارت است از اقرار و اعتراف به
خداوند عزوجل و كتابهاى آسمانى و پيامبران، مشروط بدان كه ناشى از معرفت و
باور قلبى باشد. اما اگر اين اعتراف، خالى ازمعرفت باشد، ايمان نخواهد بود.
ج. ساير اهل حديث گفته اند: ايمان عبارت است ازهمه طاعتها ـ اعم از واجب و مستحب. 11
9. جهميّه گفته اند، ايمان همان معرفت است.
از ابوحنيفه روايت شده است كه مى گفت: ايمان همان معرفت و اقرار است. 12
10. ايمان، عبارت است از معرفت، اقرار و خضوع (بخاريه).13
11. ايمان، عبارت است از انجام همه واجبات همراه با ترك همه گناهان كبيره14(قدريه وخوارج).
12. ايمان، همان اقرار تنها است، واقرار، همان گفته مخلوقات در عالم ذرّ
است آن هنگام كه خداوند به آنان فرمود: (ألست بربّكم) گفتند: (بلى).
اين قول [بلى] تا روز قيامت براى گوينده آن باقى است، هرچند در دنيا سكوت
كند و يا لال باشد و تنها با ارتداد است كه باطل مى شود. 15(كرّاميه)
13. ايمان، باور داشتن و عقيده داشتن به خداوند است و اين تصديق از مصاديق
علم مى باشد وامرى قلبى است. دليل براين مطلب نيز اين آيه قرآنى است كه:
(وما أنت بمؤمن لنا و لو كنّا صادقين) (يوسف/ 17) دراين آيه، عبارت (مؤمن
لنا) به معناى (مصدّق لنا) يعنى باور كننده ما آمده است. 16
درميان عرفا نيز ديدگاههاى بسيارى درباب ايمان وجود دارد كه به تعدادى ازآنها اشاره مى كنيم:
14. ايمان، قول و عمل ونيت است ومعنى نيت، تصديق مى باشد. 17 (بيش تر عرفا)
15. ايمان، انجام همه اعمال است كه اقرار، جزئى از آن است 18 (جنيد بغدادى).
16. (اصل ايمان، تصديق به دل است و فرع آن، مراعات امر) و در فرهنگ عرب
گاه از باب استعاره، فرع را به نام اصل خوانند، چنانكه نور آفتاب را آفتاب
گويند. پس ايمان، معرفت است و اقرار، پذيرفتن عمل. 19
17. (ايمان به معنى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است.
مثلاً ايمان به خدا در اصطلاح قرآن به معناى تصديق به يگانگى او و
پيامبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است
كه فرستادگان او آورده اند.)20
(ايمان به خدا و اطاعت از او، موردى جز دين و تدين به آن ندارد و ايمان به
رسول و اطاعت او هم در مورد همان خبرى است كه او از دين مى دهد.) 21
18. گروهى كه دركتابهاى ملل و نحل به عنوان (رافضى) نام گرفته اند، سه نظريه اظهار داشته اند.
1. گروهى كه بيش ترين را تشكيل مى دهند، معتقدند كه ايمان، باور داشتن
خدا، پيامبر وامام است، با اعتقاد به آنچه از سوى آنان آمده است. به نظر
اين گروه، شناخت اين چيزها ضرورى است.
2. گروه وابسته به ابن جبرويه، پندارند كه ايمان، همه عبادتها است. و كفر، تمامى گناهها.
3. پيروان على بن ميثم، ايمان را شناخت و اقرار فرائض و عبادات دانند. كسى
كه به همگى اين كارها بپردازد، ايمانش كامل است و آن كه فرمان خدا را به
تمامى انجام ندهد، هرچند منكر آن نباشد، مؤمن نتواند بود و فاسق است. 22
آنچه تاكنون ياد شد، برداشتها ونظرگاههايى بود كه نحله هاى گونه
گون ابراز داشته اند واكنون بايد ديد كه از متن آيات وحى، چه تعريفى براى
ايمان مى توان دريافت.
آيا ايمان قابل تجزيه مى باشد، اگر جواب مثبت است، اجزاء و عناصر ايمان از
ديدگاه قرآن چيست؟ يا به تعبير ديگر، ساختار ذاتى ايمان چيست؟
درپاسخ اين پرسش، نظريات گوناگونى ابراز شده است:
به مقتضاى برخى آيات، ايمان، عبارت است از تصديق به وسيله قلب واظهار
زبانى كه هيچ يك ازاين دو به تنهايى كافى نيست. دليل براين نكته كه تصديق
قلبى تنها كافى نيست، آيات قرآن مى باشد:
(وجحدوا بها واستيقنتها أنفسهم ظلماً و علواً) نمل/14
(فلمّا جاء هم ما عرفوا كفروا به) بقره/ 89
اما بسنده نبودن تصديق زبانى ازاين آيه استفاده مى شود:
(قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لمّايدخل الايمان فى قلوبكم)
حجرات/ 14
البته سعادت درآخرت بر پايه عمل است. بدين جهت اگر كسى در قلب و زبان ايمان بياورد ولى عمل نكند، مؤمن فاسق خواهد بود.23
(ومن الناس من يقول آمنّا باللّه واليوم الآخر وماهم بمؤمنين) بقره/ 8
دراين نظريه، عمل، عنصرى دخيل در ايمان نيست، بلكه به دليل نصّ آيات قرآن، مكمّل ايمان است:
* (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات) كهف/ 107
عطفى كه دراين آيه وجود دارد، نشان دهنده اين حقيقت است كه مفهوم ايمان،
متكى به انجام عمل صالح نيست، بلكه ايمان، مفهومى جدا از مفهوم عمل شايسته
است.
* (ومن يعمل من الصالحات وهو مؤمن) طه/ 112
جمله حاليّه دراين آيه، مغايرت عمل و ايمان را مى رساند.
* (وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما فان بغت إحديهما على الأخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفئ الى أمر اللّه) حجرات/ 9
دراين آيه، كلمه مؤمن بر گروه متجاوز و عصيان گر اطلاق شده است.
* (يا ايها الذين آمنوا اتّقوا اللّه وكونوا مع الصادقين) توبه/ 119
دراين آيه مؤمنان به (تقوا) يا انجام عبادات و دورى از محرمات امر شده
اند. درحالى كه اگر در معناى ايمان، اصل تقوا و عبادت نهفته بود، دعوت
متقى به تقوا لغو مى نمود.
* آياتى در قرآن وجود دارد كه جايگاه ايمان را قلب معرفى مى كند; از جمله:
(اولئك كتب فى قلوبهم الايمان) مجادله/ 22
بنابراين، ايمان، امرى قلبى و معرفتى است ونه از نوع عمل و كنش.
درمقابل آيات يادشده مجموعه اى ديگر از آيات، عمل را بخشى از ايمان معرفى كرده است; مانند:
(انّما المؤمنون الذين اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم واذا تليت عليهم آياته
زادتهم ايماناً و على ربّهم يتوكّلون. الذين يقيمون الصلوة وممّا رزقناهم
ينفقون. اولئك هم المؤمنون حقّاً… ) انفال / 4 ـ 2
مؤمنان كسانى هستند كه چون ياد خدا شود، خوف بر دلهايشان چيره گردد و
هنگامى كه آيات الهى برآنان تلاوت شود، ايمانشان فزونى يابد و بر
پروردگارشان توكل كنند، آنان كه نماز را به پا مى دارند وازآنچه روزى شان
كرده ايم انفاق مى نمايند، اينان مؤمنان حقيقى اند…
ازاين آيات استفاده مى شود كه درمعنا و حقيقت ايمان، عمل نهفته است.
از برخى آيات ديگر به دست مى آيد كه ايمان داراى مراتب شدت و ضعف يا
افزونى و كاستى است واين معنا در صورتى امكان دارد كه ايمان، تنها تصديق
قلبى نباشد، بلكه به عمل نيز تكيه داشته باشد، چه اين كه اگر ايمان، تنها
تصديق قلبى بود، امر ايمان بين وجود و عدم داير مى شد ونه زياده و نقصان.
24
(هوالذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم) فتح/ 4
ييكى از مباحث گسترده اى كه در قلمرو بحث ايمان و كفر در عرصه
انديشه هاى كلامى ـ اسلامى شكل گرفت، مربوط به (مرتكب گناه كبيره) بود كه
آراء و نظريات مختلفى را برانگيخت و به مهم ترين اين ديدگاهها اشاره مى
شود:
ـ گروهى براين ادّعا بودند كه هركه گناهى خواه كبيره وخواه صغيره انجام
دهد، به خدا شرك ورزيده است. اينان چنين مى پنداشتند كه فرزندان مشركان
نيز مشرك اند و به همين سبب كشتن فرزندان مخالفان خود و كشتن زنان آنان را
جايز مى دانستند.25 (عقيده طايفه ازارقه خوارج)
ـ گروهى ديگر مدعى بودند كه هركه گناهى را مرتكب شود كه امت برتحريم آن
اجماع دارند، كافر است وحكم كسى كه گناهى انجام داده كه امت درباره آن
اختلاف دارند، تابع اجتهاد فقيهان درآن مسأله است (نجدات، از ديگر فرق
خوارج)
ـ هركس با شناخت خداوند ومعرفت به آنچه ازجانب او آمده مرتكب گناهى شود كه
درمورد آن [ازجانب خداوند] وعيد و تهديدى رسيده است، كافر مى شود، كفرى كه
به معناى ناسپاسى درمقابل نعمت است و نه كفرى كه به معناى شرك است (ديدگاه
اباضيه)
ـ هركس از اين امت، گناه كبيره اى انجام دهد، منافق است ومنافق از كافرى كه كفر خود را آشكار سازد بدتر است.
ـ علماى تابعين همراه با اكثريت امت براين عقيده بودند كه هر مسلمانى كه
گناه كبيره انجام دهد، به سبب معرفتى كه نسبت به پيامبران و كتابهاى
آسمانى دردل اوست ونيز به سبب شناخت [واعتراف به ] اين حقيقت كه هرچه
ازجانب خداوند آمده حق است، مؤمن مى باشد، اما به خاطر گناه كبيره اى كه
انجام داده است، فاسق به شمار مى آيد. اين فسق نيزنام ايمان و اسلام را از
او نفى نمى كند.
ـ فاسق اين امت، نه مؤمن است ونه كافر، بلكه منزلتى ميان دومنزلت كفر وايمان دارد. 26 (ديدگاه معتزله)
معتزليان براى اثبات ديدگاه خود به آيات قرآن توسل جسته اند.
درجريان مباحثه اى كه ميان واصل بن عطا و عمروبن عبيد، يكى از شاگردان حسن
بصرى رخ داد، واصل از او پرسيد: چرا هركس مرتكب گناه كبيره شود، استحقاق
نام نفاق دارد؟ عمرو گفت: به دليل اين كه خداوند فرموده است:
(والذين يرمون المحصنات ثمّ لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ولاتقبلوا لهم شهادة ابداً و اولئك هم الفاسقون) نور/ 4
ودرجاى ديگر نيز مى فرمايد:
(انّ المنافقين هم الفاسقون) توبه/ 67
بنابراين هر فاسقى منافق است، چرا كه كلمه فاسق درهر دو مورد با الف و لام
آمده است. اما واصل درپاسخ او گفت: آيا خداوند نفرموده است:
(ومن لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الظالمون) مائده/ 45
ودراين جا كلمه ظالمين را با (ال) آورده و آن گاه درآيه ديگرى نيز فرموده است:
(والكافرون هم الظالمون) بقره/ 254
دراين جا نيز همان گونه كه درمورد مرتكبان قذف، اين واژه را به همراه (ال)
آورده (ظالمون) را به وسيله (ال) معرّف ساخته [وبنابراين بايد بتوان بر
قياس آنچه مى گويى گفت: هر ستمگرى كافر است]. 27
لازم به تذكراست كه به نظر معتزله، مسأله منزلة بين المنزلتين مسأله اى شرعى است وهيچ جايى درآن براى عقل وجود ندارد. 28
بيش تراين ديدگاهها بدون توجه عميق وهمه جانبه به متن آيات وحى بيان شده
است، بايد درآيات تأمّلى چندباره داشت تا تأثير منفى گناه كبيره درايمان
مؤمنان را شناسايى كرد و دانست كه آيا براستى مرتكب كبيره از جرگه مؤمنان
خارج خواهد بود يا خير؟ و درصورت خروج، آيا امكان بازگشت دارد؟
از جمله مباحث ديگرى كه ذهن انديشمندان اسلامى را به خود مشغول
كرده، مسأله افزايش و نقصان ايمان است كه شايسته است با تكيه برآيات قرآن،
پاسخى مناسب براى اين مسأله ارائه گردد. اينك به نظراتى چند دراين باب
اشاره مى كنيم:
ـ ايمان ازآن جهت كه عبارت است از تصديق محض مبتنى بر ادله عقلى و نقلى، قابل افزايش وكاهش نيست.29
ـ تصديق به خداوند زياد مى شود، ولى نقصان نمى پذيرد وكم شدن تصديق، باعث
خروج از ايمان مى گردد، زيرا تصديق بر خبرها و وعده هايى است كه ازجانب
خداوند آمده است وكم ترين شكى درآن كفر به شمار مى آيد و زيادى تصديق از
جهت قوت و يقين درآن مى باشد. اما اقرار به زبان، نه زياد مى شود ونه
نقصان مى پذيرد، ولى عمل اعضا، هم زياد مى شود وهم نقصان مى پذيرد. 30
ـ چه اين كه عمل را جزء اركان ايمان بدانيم وچه تنها آن را تصديق صرف تلقى
كنيم، ايمان هم زياد مى شود وهم نقصان مى پذيرد، چرا كه تصديق، داراى
مراتب و درجاتى است. وتسليم نيز مانند تصديق، داراى مراتبى است. هيچ گاه
تسليم پيامبر، مانند تسليم ساير مردم نيست. 31
ـ ايمان به معنى اذعان، امرى تشكيكى است، بدين جهت يقين داراى مراتبى است
و يقين انسان به قيامت ومشاهده آن درحيات دنيوى مانند مشاهده آن پس از
قيامت نيست.32
ـ ايمان نه زياد مى شود ونه نقصان مى پذيرد، چرا كه موضوع تصديق، مردّد بين وجود وعدم است. 33
قرآن كريم براى ايمان، متعلقات گوناگونى مانند خدا، آخرت، غيب، ملائكه و
پيامبران بيان مى كند، آيا تمام متعلقات ايمان همين موارد است؟ آيا تفاوتى
بين اين امور از جهت ارزشى وجود دارد يا نه (به تعبير ديگر، آيا مى توان
به بخشى ازاين متعلقات ايمان داشت و به بخشى ديگر ازآن كافر بود (نؤمن
ببعض و نكفر ببعض) ودرهمان حال مؤمن هم بود؟)
مسأله ديگرى كه دراين باره مطرح مى باشد، اين است كه آيا مفهوم ايمان
درباره همه متعلقات آن، داراى معناى يكسانى است؟ مثلاً آيا همان گونه كه
به خداوند ايمان داريم، بايد به عالم آخرت ايمان داشته باشيم; واين كه
معناى ايمان به امورى مانند فرشتگان، پيامبران، كتب مقدس و… چيست؟ آيا
منظور، تصديق وجود فرشتگان و… است يا تصديق چگونگى ويژگيهاى آنهاست، يا
منظور از ايمان به آنها عبارت است از تصديق نوع كار، ارزش و تأثيرگذارى
آنها درعالم هستى؟
در پاره اى آيات قرآن، هنگام طرح مسئله ايمان، كفر به طاغوت نيز مطرح شده
است. آيا دراين آيات، تحقق ايمان مشروط به كفر به غير خدا شده است؟ به
عبارت روشن تر آيا ايمان مركب است از دلبستگى و رويكرد به خداوند، همراه
با كفر به غير او؟
* اگر ايمان را امرى قلبى بدانيم، آيا مى توان گفت كه با استدلالهاى
عقلانى امكان تحقق دارد؟ به بيان ديگر، اگر كسى به لحاظ عقلانى متعلقات
ايمان را بپذيرد، اما اين پذيرش، تأثيرى در قلب اونداشته باشد، مى توان او
را مؤمن دانست.
* موضع قرآن درباره ارزش ايمان مؤيد به استدلالهاى كلامى وايمان عاميان چيست، وكدام را برترى مى بخشد؟
* آيا ايمان، يك حقيقت شرعى است; يعنى تنها خداوند است كه مى گويد حقيقت
ايمان چيست، يا با استدلالهاى فلسفى وتجربه علمى نيز مى توان آن را فهميد؟
34
* بهترين و درست ترين راه ايمان آوردن به پيامبران از نگاه قرآن، كدام يك از راههاى زير است:
ـ مشاهده معجزه هاى پيامبران.
ـ بررسى عقلانى محتواى پيام و رسالت آنان.
ـ تحقيق وكنكاش درزواياى زندگى، اخلاق ومنش آنان.
ـ شهود باطنى.
در مورد اخير غزالى معتقد است:
شناخت و تصديق پيامبران، تنها ازيك راه صورت مى گيرد كه آن هم شهود باطنى
است; يعنى تنها كسى مى تواند پيامبر را بشناسد كه در درون وى نمونه كوچكى
ازآنچه تمامى قلب پيامبر را فراگرفته، وجود داشته باشد. 35
* درقرآن كريم معيار وملاك ارزيابى حقيقت ايمان در كدام يك از موارد زير بيان شده است:
ـ انطباق با علم، آزمون موفق تاريخى يك ايمان، انطباق با فلسفه، هماهنگى و سازگارى با شهود و كشف باطنى.
اگر با هيچ يك از معيارهاى ياد شده نتوان درباره حقيقت ايمان سخن گفت، پس
انسان به كدام معنى مى تواند از حقيقت ايمان سخن بگويد، يا ايمان درچه
صورت وبا چه معيار ديگرى ازنظر قرآن صادق است؟
* آيا در ايمان، انقياد كاملِ عقل از دل ضرورى است،
يا مى توان درحالى كه عقل از پذيرش پاره اى امور سرباز مى زند، در دل به
آن گواهى داد؟
* با توجه به اعتقاد عارفانى همچون غزالى ومولوى كه ايمان را همراه نوعى حيرت وسرگردانى مى دانند، نظر قرآن دراين باره چيست؟
* ديدگاههاى مختلفى درباب علل گرايش به ايمان وجود دارد. قرآن كدام يك ازاين نظريات را مى پذيرد:
ـ علت گرايش به ايمان اين است كه انسان، متناهى ومحدود است و تنها در
صورتى به آرامش مى رسد كه به نامتناهى (خداوند) دلبستگى داشته باشد.
ـ انسان به گونه فطرى خواهان ايمان است و اين دلبستگى در ذات او وجود دارد.
ـ منشأ گرايش انسان به ايمان و دين، نياز او به سه چيز است:
1. نياز به آزادى معنوى.
2. نياز به داشتن تفسيرى روحانى ازجهان.
3. نياز به اصولى اساسى و دارايِ تأثيرى جهانى كه تكامل اجتماع بشرى را بر مبنايى روحانى توجيه كند. (ديدگاه علامه اقبال لاهورى) 36
ـ نظريه اى جامعه شناختى وجود دارد كه براساس آن، ايمانِ انسان به خدا يا
خدايان، اين احساس دينى خاص را در افراد جامعه به وجود مى آورد كه
درمقابلِ (برتر) ايستاده اند واين كه آن نيرو وراى حيات فردى آنهاست و
اراده خود را به عنوان دستور اخلاقى برآنها اعمال مى كند و در واقع اين
نيرو يك موجود فوق طبيعى نيست، بلكه يك واقعيت طبيعى جامعه است. به طور
خلاصه بايد گفت، اين نظريه، ايمان دينى را زاييده نياز اجتماع انسانى به
وفادارى اعضا مى داند (ديدگاه دوركيم)
ـ ازجمله نظريه هايِ روان شناختى اين است كه خاستگاه ايمان دينى، ترس است.
و انسان براى غلبه يافتن و آرامش پيدا كردن در برابر رخدادهاى طبيعى به
ايمان روى مى آورد. (نظر فرويد)
ـ دين وايمان، نوعى بازگشت غريزه سركوب شده است (عقده اديپ). براساس اين
ديدگاه، پدر به عنوان جنس مذكرِ مسلط، تمام حقوق افراد مؤنث را به خود
اختصاص مى داد و هر تجاوزگر به اين حقوق را طرد مى كرد. پسران، پدر را مى
كشند، ولى پس از آن دچار اندوه مى شوند. از اين رو تن به پاره اى محدوديت
ها و حرمتها (احكام واخلاقيات) مى دهند وهمين مسأله احساس گناه دربرابر
پدر آسمانى است كه افراد را به تسليم در برابر چنان وهم و خيالى وا مى
دارد. 37 (ديدگاه فرويد)
* نقش ايمان در زندگى بشر چيست؟ يا به تعبير ديگر،
مؤمنانه زيستن با زندگى و تاريخ انسانى چه مى كند و درهريك از عرصه هاى
بشرى چه تأثيرى مى گذارد؟
* ازنظر قرآن دركدام شرايط سياسى واجتماعى و دركدام شكل حكومت، گوهر ايمان مؤمنان بهتر محفوظ مى ماند وامكان شكوفايى مى يابد؟
* آيا ايمان مذهبى مى تواند با زور و اجبار تحقق يابد؟ ديدگاه قرآن دراين باره چيست؟ 38
درصورتى كه ايمان اجبارى معنى ندارد، فرمان جهاد با كافران در آيات قرآن به چه معنى است وچه هدفى را دنبال مى كند؟
* ايمان هدف است يا وسيله اى براى رسيدن به اهداف والاتر، اگر وسيله است، چه هدفهايى را بايستى تأمين كند؟ 39
اين بحث درتفكر مسيحى پيشينه اى طولانى دارد وازآن جهت كه دوگونه
رويكرد كاملاً متفاوت درباب ماهيت وحى در مسيحيت وجود داشته، دوگونه تلقى
مختلف نيز درباره ايمان شكل پذيرفته است. اينك به طرح مختصر اين دو ديدگاه
مى پردازيم و سپس برخى ازپرسشهايِ اساسى ومهم مطرح شده در حوزه كلام مسيحى
رامى آوريم.
الف) نظريه زبانى در باب وحى وايمان: براساس اين نظريه، وحى مجموعه اى
ازحقايق است كه در احكام ويا قضايا بيان گرديده است. وايمان، عبارت است از
پذيرش بى چون و چراى اين حقايق وحيانى.
ب) نظريه غيرزبانى درباب وحى و ايمان: برطبق اين ديدگاه، مضمون وحى عبارت
است از تأثير گذاشتن خداوند در تاريخ، و ورود او به قلمرو تجربه بشرى و
ايمان، پاسخ و واكنش مختارانه انسان است به حضور خداوند كه متضمن عشق و
عمل است. 40
* اگر بپذيريم كه ايمان، نوعى تجربه درونى است و به
معناى جهش از نشأه دنيوى حيات به نشأه ملكوتى آن مى باشد، اين پرسش پيش مى
آيد كه چگونه مى توان براى كسانى كه هنوز نوع خاصى ازايمان را نپذيرفته
اند، اين تجربه درونى را ايجاد كرد؟ آيا اين كار با استدلالهاى عقلانى
حاصل مى شود، يا با تصفيه وتزكيه باطنى؟ 41
* آيا ايمان به عنوان يافتن نوعى هستى جديد كه درآن، انسان به
تجربه اى فوق تجربه هاى دنيوى دست مى يابد ونحوه وجود او تغيير اساسى مى
يابد، ثمره ونتيجه نوعى زيستن خاص (ديندارانه) مى باشد؟ يعنى آيا با شرط
عمل به پاره اى احكام، ايمان حاصل مى گردد، يا اين كه تجربه معنوى و درونى
انسان (ايمان) او را به سويِ نوعى خاص از زيستن هدايت مى كند؟
* آيا ايمان با وضوح عقلانى واثبات منطقى ناسازگار است؟ عده اى از متكلمان
معاصر بويژه در دنياى مسيحيت، به اين دليل كه در دفاع عقلانى از پاره اى
متعلقات ايمان ناتوان بوده اند، معتقد شده اند كه امور ايمانى، متناقض نما
(پارادكسيكال) بوده و بنا بر اين، قابل دفاع عقلانى نيستند.
* اگر نتايج پژوهشهاى علمى ـ تاريخى درباره
رخدادهاى دينى وايمانى به نفى و يا اثبات اين وقايع بيانجامد، تأثير آن
درايمان مؤمنان چگونه خواهد بود؟ مثلاً اگر زمانى پژوهشهاى تاريخى به صورت
قطعى، وجود عيسى مسيح را نفى كند، ايمان مسيحى متزلزل خواهد شد، يا باز هم
مى توان از چيزى به نام ايمان مسيحى سخن گفت؟
* با توجه به انواع مختلف يقين (حسى، علمى يا تجربى، رياضى، فلسفى و
شهودى) يقينى كه ايمان براى انسان به ارمغان مى آورد، ازكدام نوع است؟
* به نظر اگزيستانسياليست ها اعتقاد به خداوند، زمينه ايمان به اوست
وايمان به خداوند نيز باعث وابستگى انسان به خدا و سلب آزادى او مى شود،
اينان همچنين معتقدند كه ايمان، باعث فراموشى ارزشهاى انسانى وركود
انسانيت مى گردد، موضع قرآن دراين باره چيست؟ وآيا اساساً ايمان با آزادى
سازگار است؟
استاد مطهرى معتقد بود كه چون ايمان، امرى درونى وكاملاً شخصى است وبا
انتخاب آزادانه فرد صورت مى گيرد، بنا بر اين با آزادى سازگار است. 42
آيااين نظريه را مى توان ازمتن قرآن به دست آورد؟
* آيا ايمان دينى با التزام به شكاكيت قابل جمع است؟ 43